دون دونِ مامان
دون دون مامان دلم برات تنگیده هزااااااااار تا ظهر بابا میثم مهدیار جونم رو برد خونه ی مامان ثریا اینا مامانی هم کلی عذاب وجدان داره برای اینکه نمی تونه پیش گل پسرش باشه یکی دو ساعت پیش هم گل پسرم بی قرار شد و بابا میثمش رو می خواست بابایی رفت پیشش و من امشب تنها ام دلم پیش پسرمه و هیچ کاری براش نمی تونم بکنم خدا رو شکر که مامان ثریا و بابا ناصر نازنین و عمه و عمو جونش پیششن و خیالم راحته فقط عذاب وجدان دارم یه عالمههههههه ...